نوع مطلب: گفتگو با دوستان
برای: یاور مشیرفر
موضوع بحث: یاور عزیز در زیر مطلب توسعه قلمرو یا توسعه ظرفیت مطلبی را طرح کرد و پیشنهادش این بود که دربارهی آن مطلب بحث و گفتگو کنیم. آنچه در اینجا میخوانید، دومین نوشتهای است که در این زمینه منتشر میکنم. صحبتهای یاور را میتوانید در ابتدای نخستین نوشته (با عنوان: ارزش گذاری کسب و کارهای دیجیتال) بخوانید.
البته من بخشی را که برای بحث در این نوشته مد نظر دارم، دوباره نقل میکنم.
وبلاگ یاور: با وجود اینکه خوانندگانی که به اینجا سر میزنند، قاعدتاً دوستان متممی من را میشناسند، اما اجازه بدهید برای خوانندگان گذری توضیح بدهم که برای آشنایی با یاور، میتوانید وبلاگ او را تحت عنوان دستنوشتههای یک دیوانه بخوانید.
سؤال دومم در مورد اینهکه من الان برای یه سرویس میکروبلاگ محتواهای متعددی تولید کردم. سرویسی که توی ایران راهافتاده و هنوز مدل درآمدیشو اعلام نکرده. یعنی در قوانین و مقرراتش موقع ثبتنام نبوده. من با این میکروبلاگ کلی محتوا تولید کردم. با محتواهای تولیدی من و بقیهی کاربران رتبهی الکسای این سایت اومده زیر ۱۰۰۰ قرار گرفته.
روی هر نوشتهای که توی این سایت دارم، یک علامت برای «پاک کردن» محتوای تولیدیام وجود داره.
بحثم اینه که اگر فردا این سایت مدل درآمدیشو از طریق «تبلیغات» اعلام کرد، آیا من و امثالمن حق داریم به خاطر «محتوایی» که تولید کردیم ازش درخواست سهم کنیم یا نه؟ در واقع بحث مثل اینه که با محتوای من مثلا «اینستاگرام» بتونه از تبلیغات درآمد کسب کنه یا فیس بوک یا هر جای دیگهای. آیا کاربر میتونه با توجه به وجود امکان حذف پست و پروفایل، از اون پلتفرم سهم بخواد؟ مثلا اگه کسی ۱۰۰ میلیون فالوور داره، از منظر اخلاق کلان میشه استدلال کرد که چون ترافیک بخش مهمی از شبکه به سمت پروفایلش جاری میشه و باعث افزایش Time on Site بازدیدکنندهها شده، میتونه درخواست سهم کنه؟ تحلیلت واسهی این مسئله چیه؟
به طور کلی اگر کسی برای سایتی محتوا تولید می کنه و اون سایت با محتوای کاربر توی گوگل بهتر دیده میشه و مخاطب بیشتری پیدا میکنه، آیا کاربرانی که محتواشون باعث جذب ترافیک به اون سایت شدند، سهامدار اون سایت هستند یا کارگران تولید محتواش؟ دنیای جدید چطوری به این مسئله واکنش نشون میده؟ آیا شخصی که پلتفرم رو راهانداخته و زحمت توسعهاش رو میکشه سهامدار اصلیه یا کاربران هم سهم دارن و باید سهم بخوان؟
پیش از این هم گفتهام که چه برای یاور و چه سایر دوستانم، بخشهایی از صحبتهایی که مینویسم، ساده و گاه واضح است. با این حال با توجه به اینکه این مطالب در یک جمع عمومی مطرح میشود و ممکن است پسزمینههای ذهنی خوانندگان متفاوت باشد، به بعضی از نکات واضح نیز اشاره میکنم.
بنابراین اشاره به برخی نکتهها در مطالبی که با عنوان #گفتگو با دوستان مطرح میشوند، نه به خاطر یادآوری یا آموزش به مخاطب مستقیم نوشته، بلکه برای خوانندگانی است که شاید کمی از فضا دورتر باشند. ضمن اینکه همواره به خاطر داشته باشیم که گفتگو با دوستان، از جمله آلودهترین مطالب روزنوشته به سلیقهی شخصی نویسندهی این وبلاگ محسوب میشوند.
الگوی ذهنی سهمخواهی از رونق
فکر میکنم یکی از نخستین تجربههای سهمخواهی از رونق را در مذاکرهی مادرم با فروشندهی کاسه و بشقاب تجربه کردم. تا جایی که به یاد میآورم سال اول یا دوم دبستان بودم و در آن زمان، بازار رفتن به همراه مادرم، یکی از معدود تفریحات مجاز بیرون از خانه محسوب میشد.
مادرم اصرار داشت که قبل از ورود او به مغازه، هیچکس در آنجا نبوده و الان که پشت سر مادرم، هفت یا هشت مشتری دیگر ایستادهاند، به خاطر قدم خوبِ مادرم است و به همین خاطر، مغازهدار باید به او تخفیف بدهد.
نمیدانم واقعاً مادرم به چنین چیزی اعتقاد داشت یا نداشت؛ اما این را میدانم که به هر حال، رونقی در آنجا وجود داشت که مادرم سهمی – هر چند کوچک – از منفعت آن را میخواست.
وقتی بزرگتر شدم، نمونههای دیگرِ سهم خواهی از رونق را هم دیدم.
هم در ایران و هم در بیرون ایران، در مذاکرههای متعددی حضور داشتهام که برندهای بزرگ برای حضور در یک مرکز خرید، امتیازهای جدی (از تخفیف در قیمت خرید تا دریافت ملک به عنوان هدیه) خواستهاند. استدلالشان هم این بوده که حضور ما باعث رونق است و باید سهمی از این رونق هم در قالب امتیاز مذاکره به خود ما تعلق بگیرد.
با این مقدمه میتوانیم به سراغ مدل کسب و کار در دنیای دیجیتال برویم.
به نظرم مهم است که در اینجا پایپ لاین را از پلتفرم تفکیک کنیم (درس تعریف پلتفرم در متمم به همین بحث اختصاص یافته است).
یکی از مثالهای تفاوت پایپ لاین و پلتفرم را میتوانید در تفاوت میان متمم و اینستاگرام ببینید.
متمم به پایپ لاین نزدیکتر است (البته پایپ لاین مطلق نیست) و اینستاگرام کاملاً پلتفرم است.
توضیح هم ساده است: اگر متمم فقط یک کاربر بپذیرد و شما تنها کاربر آن باشید، هنوز میتوانید از آموزشهای متمم استفاده کنید (البته به خاطر نبودن فرصت مطالعهی کامنتهای دوستان، احتمالاً بخشی از فرصت یادگیری از دست میرود اما همچنان عضویت در متمم کاملاً معنادار است). اما اگر تنها کاربر اینستاگرام باشید، احتمالاً عضویت در شبکهی انفرادی اینستاگرام برای شما بسیار کمارزش خواهد بود. اصلاً شبکه بودن و اجتماعی بودن است که به ارزش آفرینی در یک شبکه اجتماعی کمک میکند.
احساس من بر این است که بیشترین چالش سهمخواهی از رونق در پلتفرمها مصداق پیدا میکند. چون شرکتکنندگان در این پلتفرمها میتوانند صریحاً بگویند: اگر ما نباشیم، ارزش شما صفر میشود.
بنابراین در ادامه به بحث سهم خواهی از رونق در پلتفرمها – که سوال یاور هم در همین زمینه بود – میپردازم.
ارزش در پلتفرمها، خلق نمیشود؛ بلکه Emerge میشود
با توجه به اینکه اکثر خوانندگان این وبلاگ، با مفهوم پیچیدگی آشنا هستند، میتوانم حرفم را خیلی خلاصهتر و شفافتر مطرح کنم:
ارزش در پلتفرمها خلق نمیشود؛ بلکه پدیدار میشود. درست همانگونه که دما در اثر تحرک مولکولهای مایع، پدیدار میشود.
دما حاصل تحرک مولکولهاست؛ اما سهم هیچ مولکولی در دمای گاز مشخص نیست.
به عبارت دیگر، فرض کنید یک مولکول بگوید من خیلی جهیدم و پریدم و خسته شدم و حاصل این خستگی و جنبش من، افزایش دمای قهوه بوده است و حالا که قهوه فروش، از این فنجان قهوه کسب درآمد کرده، من هم سهمی دارم،
این حرف هم درست است و هم نادرست. درست از اینجهت که به هر حال همین مولکولها هستند که دما را ایجاد کردهاند. نادرست هم از این جهت که نبودن هیچیک از آنها به صورت انفرادی، تاثیر محسوسی بر دمای لیوان نمیگذارد.
اصلاً از پلتفرم فاصله بگیرم و به فضاهای سادهتر برویم.
روزنوشتهها را در نظر بگیر. یکی از پنج ورودی اصلی روزنوشته، جستجوی زنگ انشا در گوگل است. مردم زنگ انشا و مشتقات آن را سرچ میکنند و با جستجو در گوگل به روزنوشته میرسند (مطلبِ زنگ انشا دربارهی هنر آموزش استاد ایوبیِ عزیز و بزرگوار). بعد هم میخوانند و بخشی از آنها هم خوششان میآید و در روزنوشته میمانند.
فرض کن این مطلب را یک دوست برای من نوشته و من منتشر کردهام. همچنین فرض کن که من امروز در یک سرویس تبلیغات کلیکی عضو شدهام و از طریق نمایش تبلیغ در روزنوشته کسب درآمد میکنم.
چند درصد از این درآمد متعلق به نویسندهی زنگ انشا است؟
هیچ معیاری وجود ندارد که افراد زیادی بتوانند بر روی درستی آن به توافق برسند.
آیا درصد بازدید زنگ انشا نسبت به کل مطالب را ببینیم؟
کسانی که از نوشتههای دیگر به آنجا میرسند چه خواهند شد؟ آیا بر اساس گزارش گوگل وبمستر، ببینیم که چند بار این صفحه لندینگ مستقیم بوده؟ بخش مهمی از اعتبار یک صفحه، به زنده بودن دامینی است که روی آن قرار گرفته (هم به صورت یک فاکتور مستقیم، و هم با تأمین ترافیک با Stay Time بالا که خودش رتبهی سئو را بهبود میدهد).
به عبارت دیگر، اگر من دیگر به صورت منظم مطلب ننویسم و این وبلاگ را رها کنم، رتبهی آن صفحه هم خراب خواهد شد (البته الزاماً از نتایج جستجو حذف نمیشود).
حتی کامنتی که تو روی روزنوشته میگذاری و سایدبار را آپدیت میکند، به کراولر گوگل این پیام را میدهد که محتوای تمام صفحهها به روز شده. پس هر کس در هر جای روزنوشته کامنت میگذارد، باید سهمی از نویسندهی زنگ انشا بگیرد.
مشخصاً در چنین شرایطی، اعطای سهم بیمعنی خواهد بود. راهکار منطقی در این اوضاع، فروش حق رایت است. یعنی کسی که روز اول میخواهد زنگ انشا را بنویسد، به من بگوید: چقدر به من پول میدهی که برایت این مطلب را بنویسم؟
بر سر یک حق رایت مذاکره شود و او پول را بر اساس یک زمانبندی مشخص بگیرد و مالکیت منتقل شود.
یکی از ریشههای حق رایت هم در فضای رسانهای همین است. وگرنه فکر کن که تهیهکنندهی یک فیلم سینمایی به مدیر تولید یا پخش یک شبکه در صدا و سیما بگوید که سهمی از تبلیغات قبل و بعد از برنامه مال من است. این سهم باید چقدر باشد؟ چه معیاری برای آن وجود دارد؟
منطقیتر است که حق رایت پرداخت شود و طرفی که آن حق را خریده، به دنبال مدلی برای کسب درآمد از آن حق خریداری شده بگردد.
ممکن است به من بگویی که محمدرضا. مثال مولکول و دما، استعارهی خوبی نیست. چون نویسندگان یک سرویس میکروبلاگ (مثلاً مدیوم) به اندازهی تعداد مولکولها زیاد نیستند. یا اینکه بگویی من یکی از مهمترین نویسندگان آن میکروبلاگ هستم.
در چنین شرایطی پیشنهادم این است که به مدیران آن میکروبلاگ ایمیل بزنی و بگویی: چقدر به من پول میدهید که من روی سرویس شما مطلب بنویسم؟
هر چقدر پیشنهاد کردند، نشان میدهد ارزش کار تو تقریباً همان بوده (من در دو مورد از سرویسهای نشر محتوای داخلی، چنین پیشنهادهایی داشتهام که مثلاً اینقدر به تو پول میدهیم که روی سرویس ما هم بنویسی. این الگو نامتعارف نیست و کاملاً هم قابل درک است؛ اگر چه من قبول نکردهام. چون وبلاگ خودم را هم بلد نیستم به موقع آپدیت کنم).
اما اگر به خواهش و التماس کسی از طرف سرویس به آنجا نرفتهای، یعنی تو نیازمند آنها بودهای.
در اینجا به بحث بعدی میرسیم:
توافق ضمنی با پلتفرم
به علت همین حرفهایی که مطرح کردم و دهها علت مشابه، نهایتاً توافق حضور در پلتفرم یک توافق ضمنی برای کسب منافع در زمان حال است (و نه تخصیص سهام از منافعی که در آینده پدیدار خواهد شد).
تو باید ببینی حضور در پلتفرم برای تو چه دستاوردی دارد و تو چه هزینهای برایش انجام میدهی.
اگر در آن پلتفرم حاضر شدی، لابد چنین بوده که این توافق منافع تو را تأمین کرده است.
ما امروز نمیتوانیم بگوییم آقای دوروف، چون کانال من خیلی مخاطب دارد، به من از تلگرام سهام بده.
او هم میگوید اگر خودت میتوانستی این مخاطبها را جمع کنی، چرا سراغ من آمدی؟
چنانکه با بسته شدن تلگرام هم، کسی نتوانست و نمیتواند از دوروف شکایت کند.
امروز اگر اینستاگرام هم سرورهای خودش را خاموش کند، ما باید آقای سیستروم را بغل کنیم و ببوسیم و خداحافظی کنیم و هیچ حقی در این زمینه نداریم.
بسیاری از سرویسهای وبلاگ نویسی، برای کسانی هستند که توانایی فنی یا مالی برای ادارهی یک سایت ندارند یا استراتژی محتوا را جدی نمیگیرند و با آشنا نیستند.
یا برای کسانی که مخاطب ندارند و از طریق حضور در این سرویسها (که قدیم از جنس بلاگستانهایی مانند پرشین بلاگ و بلاگفا بودند و امروز سرویسهای دیگر جایگزینشان شدهاند) مخاطب پیدا میکنند.
بنابراین، حضور تو در یک سرویس میکروبلاگینگ وقتی توجیه دارد که بگویی: من معادل X واحد از منابع خود را صرف کردهام و معادل Y واحد مخاطب هدف جذب کردهام و معتقدم که این Y واحد را به هیچ روش دیگری نمیتوانستم با هزینهای کمتر از X به دست بیاورم.
چند پیشنهاد کوتاه
یاور جان.
بعد از حدود دو هفته که فرصت شد به روزنوشته سر بزنم، با شرمندگی از تأخیر زیاد و فاصلهای که با قسمت اول افتاده بود، این مطلب را شتابزده نوشتم.
معتقدم که میشد آن را بهتر و دقیقتر و کاملتر نوشت؛ اما تأخیر بیش از این جایز نبود و به همین علت، به نوشتن خلاصه و غیردقیق اکتفا کردم.
در آینده باز هم در این زمینه مینویسم و احتمالاً کامنتهای زیر این سلسله نوشته هم به باز شدن بحث کمک خواهد کرد (نوشتهی قبلی هم کامنتهای قابل بحثی داشت که به آن برمیگردیم).
اما علیالحساب به صورت خلاصه چند نکته به ذهنم میرسد:
نکتهی اول: فکر میکنم بسیاری از سرویسهای میکروبلاگ و نیز پلتفرم های اجتماعی، میتوانند در استراتژی محتوا جایگاه اسپوک داشته باشند (بحثِ هاب و اسپوک را در متمم گفتهایم و خودت هم بهتر از من میدانی و میشناسی). اگر من جای یاور بودم (که نیستم)، moshirfar.com را هاب میدیدم و سایر فضاهای آنلاین را اسپوک در نظر میگرفتم.
اگر این کار را بکنی، قاعدتاً ارزیابی هر اسپوک، بر اساس هزینههای حضور در آن و جریان مخاطبی است که ایجاد میکند. اما اگر آنها را هاب ببینی، این نوع نگرانیها به وجود میآید که دیگران روی شانهی من رشد کردند بدون اینکه من آنقدر که باید منتفع شوم.
واقعیت را بخواهی، من زمانی که دیدم گفتی نوشتههای شخصیتر خود را در وبلاگت مینویسی و نوشتههای تخصصیتر خودت را در جای دیگر، با خودم گفتم کاش یاور عکس این کار را انجام میداد. یعنی نوشتههای عمومیتر را در اسپوکها مینوشت و آنچه قرار است هویت و جایگاه و درآمدش را بسازد در زمین خودش نگه میداشت.
اما به دو علت این دیدگاه را مطرح نکردم. دومین علتش این بود که به من ربطی نداشت ![😉]()
الان هم اگر به واسطهی کامنت تو در روزنوشته نبود، به خودم حق نمیدادم در این زمینه نظری بدهم (اگر چه نمیتوانم تشخیص دهم چه سهمی از حرفم تابع سلیقه است و چه سهمی به علت تجربه و تخصص).
نکتهی دوم: من فکر میکنم اگر دامین خودمان را داریم، در صورت استفاده نکردن از سرویسهایی مانند وبمستر انرژی ما تا حد زیادی هرز خواهد رفت. مهم است که بدانیم مخاطب چه میخواسته که به سراغ ما آمده و در آن زمینه بیشتر کار کنیم و مطلب بنویسیم. این همان بخشی است که به نظرم باعث شده حس کنی خروجی اقتصادی کار تو از انتظارت کمتر بوده است.
اجازه بده مثال بزنم.
تو خودت با وبمستر یا گوگل آنالیتیک آمارهای بهتری میتوانی به دست بیاوری.
اما به هر حال، کلمات کلیدی الکسا هم نقطهی شروع خوبی است (اگر چه میدانیم که آنچه الکسا نشان میدهد، فقط بر اساس یک نمونه آماری محدود است).
الان اکثر کلماتی که به عنوان ورودی در الکسای تو هستند، نام دوستان متممی است. این نشان میدهد که متمرکزترین موضوعی که دربارهاش محتوا تولید کردهای، دوستانت بودهاند.
به نظرم بد نیست با نگاهی به وبمستر، ببینی در چه کلماتی (غیر از اسامی دوستان) ورودی داشتهای و در زمینهی آنها، محتوای بیشتری تولید کنی.
توضیح- حمید طهماسبی در وبلاگش درباره آنالیتیک توضیحات آموزنده و جذاب فراوانی دارد. اگر کسی میخواهد این بحث را یاد بگیرد میتواند از این نوشته شروع کند: آموزش گوگل آنالیتیک.
میدانی که سایت بهترین پاسخ، آزمایشگاه سئوی ما در متمم است و الگوریتمها و اصول و استراتژیهایمان را در آنجا آزمایش میکنیم.
اجازه بده مثالی از آن را برایت مطرح کنم.
یکی از مطالبی که ما به صورت آزمایشی در بهترین پاسخ نوشتیم، معرفی ماهی تیلاپیا است. گزارش وبمستر میگوید که این صفحه ورودیهای قابل توجهی برای بست انسر داشته است.
در اینجا میتوانی قسمتی از گزارش وبمستر را ببینی:
![tila]()
همانطور که میبینی ۱۰۶ مورد از Impressionها مربوط به غذای ماهی تیلاپیا است.
ما اگر قصد داشته باشیم ورودی بهترین پاسخ را روی این بحث بهتر کنیم، باید یک مطلب مستقل دربارهی غذای ماهی تیلاپیا بنویسیم و در صفحهی اصلی معرفی تیلاپیا به آن لینک بدهیم. نه اینکه مخاطب از گوگل غذای ماهی تیلاپیا سرچ کند و به یک مطلب عمومی دربارهی معرفی ماهی برسد (این یعنی ما نتوانستهایم مخاطب را کاملاً راضی و خوشحال کنیم).
با این کار، پس از مدت کوتاهی، کلمات کلیدی سایت در وبمستر و الکسا از اسامی خاص به کلیدواژههای تخصصی تبدیل خواهد شد. کلیدواژههایی که میتوانند به شیوههای مختلف، درآمدزا نیز باشند.
نکتهی سوم: وارد ملاحظهکاری و رودربایستی با دوستان خود نشویم. نکتهی دومی که گفتم ناآشنا نیست و بسیاری از ما آن را میدانیم. اما ممکن است با خود فکر کنیم که جلوی بقیهی بچهها بد است.
آنهایی که سئو کار میکنند، اصطلاحی دارند که میگویند: فلانی روی این واژه افتاده است.
ممکن است مثلاً یاور فکر کند که نباید جوری بنویسم که بگویند فلانی روی واژهی محتوا افتاده.
در حالی که این کار – به شرط اینکه مطالب غنی بنویسیم – هیچ ایرادی ندارد.
قبلاً هم در مطلبی که برای طاهره با عنوان برچسب گذاری نوشتم، تقریباً همین حرف را – البته به صورت غیرمستقیم – مطرح کردم.
تعدادی از دوستان من، اصطلاحاً به صورت دلی وبلاگ مینویسند. درست همانگونه که یک نفر اکانت اینستاگرام دارد و حرفهای دلش را مینویسد. این کار اصلاً بد نیست؛ به شرط آنکه انتظار درآمدزایی از نوشتن را نداشته باشیم و نوشتن را به خاطر ذات نوشتن دوست داشته باشیم.
اما پیشنهاد من این است که اگر دوستانی به صورت جدی قصد وبلاگ نویسی دارند و دوست دارند در آینده این تلاشهای خود را به هر شکل، Monetize کنند و به منبع درآمد تبدیل کنند، حتماً مراقب کلمات کلیدی وبسایت خود باشند.
باز هم با وجودی که الکسا دقیق نیست، پیشنهادم این است که در بررسی وبلاگهایمان، چک کنیم که کدام کلمات به عنوان کلمات کلیدی آن معرفی میشوند.
الان اینها کلمات کلیدی وبلاگ علی کریمی (cylog.ir) هستند:
![cylog]()
من فکر نمیکنم چهار کلمهی اول، نمایندهی محتوای کلی وبلاگ علی باشند.
بنابراین مثلاً منطقی است که ما در میان همهی صفحههای وبلاگ خود بگردیم و ببینیم کدامیک در گوگل کلیک یا ایمپرشن خوبی دارند. البته صفحههایی که با هویت وبلاگ و هدف ما نزدیکتر هستند.
بعد ببینیم چه سوالات دیگری در آن زمینه وجود دارد و به آنها پاسخ بدهیم.
و البته لینکدادن داخلی بین صفحهها را فراموش نکنیم.
این کارها قطعاً ظرفیت درآمدزایی از تولید محتوا را افزایش میدهد. اما ظرفیت درآمدزایی با تعریف دقیق مدل درآمدی تفاوت دارد.
درباره شیوههای درآمدزایی باید بعداً جداگانه صحبت کنیم؛ اما فکر کنم تا همین نقطه توانستهام کمی از آنچه را در ذهن داشتهام منتقل کنم.
نکتهی مهم پایانی تأکید مجدد بر این است که وبلاگ نوشتن دلی اصلاً بد نیست. اتفاقاً وقتی این سبک نوشتن را با سبک تهاجمی دو سه مورد از دوستانم مقایسه میکنم که تیترهای فریبنده میزنند و زیرش هیچ حرفی برای گفتن ندارند، قطعاً خواندن و لذت بردن از نوشتههای دلی را ترجیح میدهم.
درست است که ما به سئو و ورودی و درآمدزایی فکر میکنیم، اما درست کردن سالاد کلمات، ترکیب کردن حرفهای دیگران و نشر آنها به اسم خودمان و تیتر زدن فریبنده با نوشتههای تهی از معنا، قطعاً غیرحرفهای است و در بلندمدت، جز خستگی و فرسودگی و بدنامی در جامعهی حرفهای برایمان به همراه نخواهد داشت.
پیشنهاد من به این گروه از دوستانم این است که وقت نوشتن، به جای اینکه با خود فکر کنند که چه تیتری بزنم که کلیک بخورد سوال متفاوتی را از خود بپرسند:
چه بنویسم که بعد از خواندن، مخاطب بگوید چه خوب شد که روی این مطلب کلیک کردم و فرصت خواندنش را از دست ندادم.
پی نوشت: هنوز نکات مهمی در حرفهای یاور وجود دارد که امیدوارم عمر و فرصتی برای بحث دربارهی آنها باقی بماند.
[otw_shortcode_button href="https://motamem.org/%D9%81%D8%A7%DB%8C%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D8%B5%D9%88%D8%AA%DB%8C-%D8%A2%D9%85%D9%88%D8%B2%D8%B4-%D9%85%D8%B0%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D9%87/" size="medium" icon_position="left" shape="radius"]فایلهای صوتی مذاکره[/otw_shortcode_button]
[otw_shortcode_button href="https://motamem.org/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%DB%8C%D8%A7%D8%AF%DA%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C-%D8%B2%D8%A8%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C/" size="medium" icon_position="left" shape="radius"]آموزش زبان انگلیسی[/otw_shortcode_button]
[otw_shortcode_button href="https://motamem.org/%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%D8%A7%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%A7%D8%B7%D8%A7%D8%AA-%D9%88-%D9%85%D8%B0%D8%A7%DA%A9%D8%B1%D9%87/" size="medium" icon_position="left" shape="radius"]آموزش ارتباطات و مذاکره[/otw_shortcode_button]
[otw_shortcode_button href="https://motamem.org/%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%AE%D9%88%D8%AF%D8%B4%D9%86%D8%A7%D8%B3%DB%8C/" size="medium" icon_position="left" shape="radius"]خودشناسی[/otw_shortcode_button]
[otw_shortcode_button href="https://motamem.org/%D8%AF%D9%88%D8%B1%D9%87-mba-%D8%A2%D9%86%D9%84%D8%A7%DB%8C%D9%86-%D8%B1%D8%B4%D8%AA%D9%87-mba-%D9%85%D8%AF%DB%8C%D8%B1%DB%8C%D8%AA/" size="medium" icon_position="left" shape="radius"]آموزش مدیریت کسب و کار (MBA)[/otw_shortcode_button]
[otw_shortcode_button href="https://motamem.org/%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AA%D8%A8%D8%B7-%D8%A8%D8%A7-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A2%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86%DB%8C/" size="medium" icon_position="left" shape="radius"]کارآفرینی[/otw_shortcode_button]
[otw_shortcode_button href="https://motamem.org/%D8%AF%D8%B1%D8%B3-%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%A8%D9%88%D8%B7-%D8%A8%D9%87-%DA%A9%D8%B3%D8%A8-%D9%88-%DA%A9%D8%A7%D8%B1-%D8%AF%DB%8C%D8%AC%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84/" size="medium" icon_position="left" shape="radius"]کسب و کار دیجیتال[/otw_shortcode_button]
The post سرویس های وبلاگ نویسی و توافق ضمنی حضور در پلتفرمها appeared first on روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی.