پیش نوشت صفر: این قسمت، بخش دهم از سلسله بحثهای پایان سال است. ۹ مطلب قبلی را میتوانید دراینجا ببینید.
پیش نوشت یک: این یک اعتراف خیلی صادقانه است که تا به حال انجام ندادهام.
همیشه نسبت به کسانی که روی یک دایرهی بسته میافتند حس خوبی نداشتهام.
وقتی پای حرف دوستی مینشینم و میبینم تک تک جملههایش، همان چیزی است که سال پیش هم از او میشنیدم. حتی دو سال قبل. حتی پنج سال قبل.
وقتی وبلاگ کسی را میخوانم و میبینم که به تکرار مکررات افتاده.
وقتی که احساس میکنم مرگ نویسنده در حال روی دادن است و یا روی داده است.
وقتی میبینم بعضی از ما، انگار مردهایم و دانش و نگرش و باورهایمان به ثبات و تحجر رسیده، اما به دلیل اقتضائات قانونی (که توقف قلب را ضرورت دفن کردن میداند) سالهای سال، در میان مردم راه میرویم و میچرخیم تا شرایط قانونی دفن کردنمان، فراهم شود.
این یک سمت ماجراست.
سمت دیگر ماجرا این است که بعضی مطالب هست که نمیتوان تکرار نکرد. آنها محور هستند. کلید هستند. قطب نمای مسیر زندگی هستند.
مثلاً تلاش بیشتر. مثلاً کتاب خواندن. مثلاً اقدام برای بهبود، حتی اگر از نتیجه مطمئن نیستیم و یا اگر حاصل این اقدام، در نسل ما و حتی نسل بعد از ما، آشکار نمیشود. مثلاً سیستمی فکر کردن و فراموش کردن مرزهای خودساخته و خودبافته. مثلاً اینکه همهی هنر تغییر، پیدا کردن نقطهی کوچکی برای تغییر است.
خصوصاً اینکه دیدهام و به این باور رسیدهام که ما نکات کوچک را جدی نمیگیریم.
یکی میگفت: برای رشد شغلی چه کنم؟
گفتم زبان انگلیسی یاد بگیر.
گفت دیگر چه کنم؟ گفتم: ببین! همین یک کار باید بتواند درآمد ماهیانهی تو را از این یکی دو میلیون، به ده پانزده میلیون برساند. اگر نرساند، به نظرم دنبال “دیگه چی” نرو. چون از بعدی هم نتیجه نمیگیری و اصلاً “هنر نتیجه گرفتن از داشتهها” را نمیدانی. اگر رساند، بیا و دنبال “دیگه چی” بگرد.
در چنین شرایطی، وقتی نکتهی کوچکی را میشناسم که بر اساس همین فهم اندک خودم، باور دارم میتواند به تغییری بزرگ منجر شود، دوست دارم بارها و بارها آن را تکرار کنم.
در این میان میترسم که مخاطب، احساس کند که محمدرضا هم در Loop افتاد. گرفتار حلقه شد و هر روز به تکرار دیروز میپردازد.
برای اینکه بتوانم اثبات کنم که تکرار، ناشی از تاکید است و نه گرفتار شدن در حلقهی بستهی بازخوانی آموختهها، دو کار انجام دادهام.
یکی متمم است که هر روز حرفهای تازه دارد و قاعدتاً در کنار همهی کارکردهای آن، یک پیام تلویحی هم دارد که دست ما، در محتوا بسته نیست و هر روز، حرفهای تازه برای گفتن داریم.
دیگری هم این است که لا به لای بحثهای خودم، مطالب نامربوط منتشر میکنم.
مثلاً (اعتراف سخت و تلخی است اما واقعی است) وقتی از آنتروپی و نظریه اطلاعات مینویسم یا مینویسم که تکنولوژی به کجا میرود و یا اینکه از آنتروپومورفیسم مینویسم یا از عصر سنتورها میگویم، در کنار هدفهای دیگر، یکی از هدفهای تلویحی من هم این است که به خودم و مخاطب، یادآوری کنم که من هم بلدم حرف های دیگر بزنم. هنوز حرفهای غیرتکراری دارم. (لااقل هنوز) گرفتار لوپ نشدهام. اگر میبینید که مثل گربه، از هر طرف رهایم میکنید با همان شکل قبلی بر زمین میافتم و یک مفهوم را به چند شکل (مثلاً خرده مهارت، میکرواکشن و …) میگویم، واقعاً به این دلیل است که فکر میکنم همان مفهوم، تمام زندگی ما را بس است و غیر از آن، هر چه میگوییم برای شلوغی بساط است و بازارگرمی!
اصل بحث:
یکی از کلمات کلیدی در حوزهی تغییر نقطه اتکا یا Pivot است.
بزرگترین اهرم دنیا هم، نقطهای دارد که تغییر نمیکند.
خودرو هم که در حال حرکت است، در هر لحظه، نقطهی تماس بین لاستیک و زمین در آن، ثابت است و نقطهای برای اتکا میشود. اگر چه لحظهای بعد، نقطهی اتکا تغییر میکند.
پای خود ما هم هنگام حرکت کردن، این توانمندی را کسب کرده است که در هر لحظه، نقطهای را به عنوان نقطهی اتکا انتخاب کند و با تغییر شکل کف پا و جابجایی کل پا، به شکل دائمی این نقطه را تغییر دهد و در نهایت کمک کند که موقعیت فعلی را در عین حفظ تعادل، تغییر دهیم.
اریک ریس هم در ادبیات Lean Startup خود (که به گفتهی خودش و ناظران بیرونی، دچار کم فهمیها و کجفهمیهای زیادی شده) از Pivot یا نقطهی اتکا نام میبرد و توضیح میدهد که کسب و کارها در مسیر رشد خود، لازم است که برای تغییر، به نقطه ای تکیه کنند و جهت خود را تغییر دهند (متاسفانه، امروز بیشتر Pivot در ادبیات کارآفرینی را به عنوان نقطهی تغییر میشناسند تا نقطهی تکیه گاه).
اجازه بدهید که به جای تعریفهای رسمی آکادمیک (که فراتر از سواد من و احتمالاً حوصلهی خواننده است) با چند مثال ساده، مفهوم نقطهی اتکا را توضیح دهم:
مثال اول: تغییر حوزهی فعالیت شرکت
فرض کنید که بازار محصولات ما خوب نیست و شرکت تصمیم دارد که فعالیتهای خود را تغییر داده یا حوزههای دیگری را مورد سنجش و بررسی قرار دهد.
بحث نقطه اتکا در تغییر به ما میگوید:
قبل از اینکه همه چیز را تغییر دهی، کمی فکر کن. آیا این امکان وجود ندارد که به جای جستجوی مشتریان جدید و محصولات جدید، محصولات جدیدی پیدا کنی که بتوانی آن را به مشتریان فعلیات بفروشی؟ (از مشتریان به عنوان نقطه اتکا استفاده کنی).
یا اینکه ببینی شاید بتوان از مشتریان فعلی صرف نظر کرد و عطای آنها را به لقایشان بخشید و مشتریان دیگری را یافت که حاضر باشند محصول فعلی تو را بخرند (از محصول به عنوان نقطه اتکا استفاده کنی).
دقت داشته باشید که توجه به نقطه اتکا برای تغییر، یک دستور قطعی و همیشگی نیست. یک الگوی فکر کردن است. الگویی که ممکن است گزینههای دیگری را پیش روی ما بگذارد و البته میکوشد هزینهی تغییر را به حداقل ممکن کاهش دهد. به عبارتی، من اصرار ندارم که این کار، همیشه بهترین گزینه است. اما تاکید دارم که همیشه یک گزینه است و ممکن است گاهی بهترین گزینه باشد.
مثال دوم: تغییر در وضعیت منابع انسانی
فرض کنید که از اوضاع فعلی منابع انسانی در شرکت یا سازمان خود راضی نیستیم و تصمیم به ایجاد تغییر در این زمینه داریم.
بحث نقطه اتکا در تغییر به ما میگوید:
قبل از اینکه یک نفر را به دلیل اینکه از عهدهی وظایفش برنمیآید، از تیم خود حذف کنی، لحظهای فکر کن. هیچ موقعیت دیگری در مجموعهی تو نیست که او بتواند در آنجا به تو کمک کند؟ (حفظ فرد به عنوان نقطه اتکا و تغییر شرح وظایف)
قبل از اینکه فردی را از بیرون به داخل مجموعه تزریق کنی، آیا مطمئن هستی که هیچ فردی در داخل نیست که بتواند در موقعیتی متفاوت، به تو کمک کند و این جایگاه جدید را برای تو ایجاد کرده و توسعه دهد؟
مثال سوم: تغییر در ماموریت زندگی
فرض کنید یک نفر ماموریت خود را در حوزهی آموزش تعریف کرده است و زندگی خود را صرف آن کرده. حالا به هر دلیل، احساس میکند که این ماموریت در شرایط فعلی قابل انجام نیست.
بحث نقطهی اتکا در تغییر به ما میگوید:
قبل از اینکه ماموریت زندگی خودت را تغییر دهی، آیا فکر نمیکنی بتوانی با حفظ همان ماموریت، در مقیاسی متفاوت، یا فضایی متفاوت یا سیستمی متفاوت، ماموریت قبلی را ادامه دهی تا هم احساس کنی که زندگی هدفمندی داری و هم با شرایط جدید تطبیق پیدا کرده باشی؟
مثال چهارم: بازاریابی محصول
فرض کنیم که محصول ما در بازار موفق نبوده و در پی یک تغییر جدی هستیم.
بحث نقطه اتکا در تغییر به ما میگوید:
قبل از اینکه دست به تغییرات بزرگ بزنی، لحظهای فکر کن. این امکان وجود ندارد که همین محصول را در همین بازار، به شکل کاملاً متفاوتی تبلیغ کنی و فرایند بازاریابی و فروش خود را تغییر دهی؟
همهی مثالهایی که در بالا مطرح کردم، یک ویژگی مشترک دارند. میخواهیم وضع فعلی را تغییر دهیم. اما ناگهان همه چیز را تغییر نمیدهیم. چند پارامتر را به عنوان نقطه اتکا حفظ میکنیم و یک یا چند پارامتر دیگر را (و ترجیحاً فقط یک پارامتر دیگر را) تغییر میدهیم. ممکن است مانند همان ماشین که مثال زدم، به نقطهی جدیدی برسیم و نقطه تماس لاستیک و زمین عوض شود و در آنجا، اتفاقاً همان تکیه گاه قبلی را هم رها کنیم و تغییر دهیم.
هیچ نقطهی اتکایی قرار نیست ابدی و جاودانه باشد. اما تغییر کردن بدون نقطه اتکا هم، همیشه ساده و امکان پذیر نیست.
باز هم تاکید می کنم که استفاده از نقطه اتکا، یک راهکار پیشنهادی در کنار سایر راهکارهاست و نه الزاماً بهترین راهکار. اما من آن را خیلی دوست دارم (و اگر یواشکی میخواستم به شما توصیه کنم، میگفتم این اما و اگرها، تعارف است. به نظرم بهترین راهکار است!)
حالا بیایید به همهی بحثهایی که تاکنون در مورد تغییر و سبک زندگی و برنامه ریزی و … داشتیم فکر کنیم.
چه چیزهایی میتواند نقطهی اتکا برای تغییر باشد؟
***
فرض کنید من سیگار میکشم.
میدانید که هر سیگاری که مدت طولانی سیگاری است، سابقهی دهها بار ترک سیگار را در زندگیاش دارد!
شاید یک کار این باشد که بگویم: سیگار میکشم. اما همیشه از همین برند خاص.
(ممکن است بگویید که این کار چه خاصیتی دارد. اما سیگاریها معمولاً در نبود سیگار از یکدیگر سیگار میگیرند و یکدیگر را همراهی میکنند. تعهد به یک نوع خاص از سیگار، باعث میشود که خیلی از فرصتهای سیگار کشیدن استفاده نشود و مصرف سیگار کاهش پیدا کند!)
شاید هم این باشد که از سیگارهای سنگین به سراغ سیگارهای سبک بروم. اما متعهد شوم که تعداد نخ های سیگار مصرفی را حفظ کنم.
این نکتهی آخر خیلی مهم است. چون تحقیقات نشان میدهد که کسانی که سیگار سبک میکشند، از نظر روانی احساس میکنند که خیلی ضرری ندارد و سیگارهای بیشتری میکشند و در نهایت، آسیب سیگار برایشان افزایش می یابد!
حالا ممکن است چند هفته یا چند ماه بعد، وقتی شرایط فعلی تثبیت شد و دیدم با آن راحت هستم، نقطهی اتکای بعدی را انتخاب کنم و گام بعدی تغییر را انجام دهم.
***
فرض کنید من عادت به دیدن تلویزیون دارم و میدانم که این اسب تروا، به سادگی پا از زندگی من بیرون نمیکشد.
به جای ترک کامل اعتیاد به این وسیلهی مخرب و خانمان سوز، با خودم میگویم: من همان دو ساعت در روز را تلویزیون میبینم.
اما برنامههای متفاوتی را نگاه میکنم.
(همین، نخستین گام در مسیر رستگاری است! گام دوم را هم بعداً برمیدارید و میتوان به بهبود کیفیت زندگی شما، امیدوار بود.)
***
با همین ایده، میتوان یک فهرست ساخت.
در اینجا فقط میخواهم روی یک نکته تاکید کنم.
روح این حرف، خیلی شبیه روح میکرواکشن است. همینطور تغییر سبک زندگی از طریق اصلاحات جزئی.
تنها یک تفاوت کوچک وجود دارد.
در آن بحث میگفتیم: چه چیزی وجود دارد که میخواهی تغییر دهی؟
اینجا میگوییم: اگر میخواهی تغییر ایجاد کنی، چه چیزی را اگر تغییر ندهی، مدیریت تغییر و فرایند آن برایت ساده تر می شود؟
یک مثال شخصی:
وقتی میخواستم اینستاگرام را رها کنم، برایم ساده نبود.
عادت به سر زدن به اینستاگرام عادت شیرینی بود. هر بار انتظار کشیدن لایک خوردن یا فالو شدن، چنان دوپامینی ایجاد میکرد و میکند که اگر همهی فسادهای اخلاقی را هم با هم انجام دهید، نمیتوانید به این تعداد در یک روز، دوپامین را در مغز خود آزاد کنید و لذت ببرید! (متاسفانه همین مسئله، دلیل اعتیاد به #شبکه های اجتماعی است).
پس چه باید کرد؟ فکر کن که چهل کیلو فالور هم داری و بقیه برای چند گرم یا چند مثقال فالور، این در و آن در میزنند و اکانتهای فاسد قدیمی را میخرند و تغییر کاربری میدهند تا آن اعداد و ارقام را داشته باشند!
من برای مدیریت تغییر سبک زندگی در حوزه شبکه های اجتماعی، نقطه اتکای خودم را “حفظ حضور در اینستاگرام” قرار دادم.
اکانت دیگری ساختم و هیچ جا هم نگفتم.
شروع کردم در آن عکس حیوانات گذاشتم (حالا دیگر مجبور نبودم مطالب ارزشمندی مثل عکس حیوانات را با حرفهای بی ارزشی مثل جملات قصار نویسندگان و فیلسوفها مخلوط کنم تا برای مخاطب، قابل هضم و جذب باشد!).
همهی کپشنها و مطالب را هم انگلیسی نوشتم تا از جامعهی با فرهنگ عزیزمان، فاصله داشته باشم.
یکی دو ماه گذشت. به شرایط جدید عادت کردم.
بعد کل اینستاگرام را کنار گذاشتم.
امیدوارم، شما هم فرصت کنید و به بحث نقطه اتکا در تغییر کمی فکر کنید. شاید هم مثالهایی به ذهنتان یا زندگیتان رسید و به من هم خبر دادید.
به نظرم میتوانیم امروز، یک نقطه اتکا را پیدا کنیم و تا عید، یک تغییر ساده را آزمایش کنیم.
دوره MBA آنلاین در سایت متمم: با بهره مندی از منابع روز دنیا
رادیو مذاکره: فایلهای صوتی رایگان آموزشی ارتباطات و مذاکره
رادیو متمم: فایلهای صوتی رایگان برای توسعه مهارتهای ما
The post مدیریت تغییر از طریق تعیین نقطه اتکا برای تغییر (گام دهم) appeared first on روزنوشته های محمدرضا شعبانعلی.